سیاهی این شب و نقره ای این ستاره ها لحظه ای ست برای من که بایستم و دست به سینه خیره شوم به بالا و چشم هایم را بر هم زنم. چشم هایم را بر هم زنم و ندانم که لابلای آن شب چه گذشته ست بر احوالات من. احوالاتی که نه در میانه ی کوه که در میانه ی خود گم کرده ام. اما همه ی لحظه های این عکس است که مرا در جایی از زمان متوقف می کند و دست بر شانه ام می نهد و چیزی می گوید. اما حالا این تردید ـ این گمان و این پرسش می ماند برای من که در انبوهی از سکوت و کلمه گیر می کند و بیرون که نمی آید و کلمه ی توست که می تواند پرسش مرا شاید که پاسخ باشد.
سلام بر حسن خان
عکس معرکه ای
wow!!!!!!!
سلام مبارکه حضور دوبارت.
عکست فوقالعادس
هااااااااااااا ایی عکسن خاش هوندی
سیاهی این شب و نقره ای این ستاره ها لحظه ای ست برای من که بایستم و دست به سینه خیره شوم به بالا و چشم هایم را بر هم زنم. چشم هایم را بر هم زنم و ندانم که لابلای آن شب چه گذشته ست بر احوالات من. احوالاتی که نه در میانه ی کوه که در میانه ی خود گم کرده ام. اما همه ی لحظه های این عکس است که مرا در جایی از زمان متوقف می کند و دست بر شانه ام می نهد و چیزی می گوید. اما حالا این تردید ـ این گمان و این پرسش می ماند برای من که در انبوهی از سکوت و کلمه گیر می کند و بیرون که نمی آید و کلمه ی توست که می تواند پرسش مرا شاید که پاسخ باشد.
فریاد،فریادا
تو ساحرانه زیبایی
تو جادوی غریب تماشا...
:) چه خوبه این عکس
دوست من (جابر!) هم توشه :)
http://ccu-cinema.blogsky.com/
درباره یک کناره گیری خیر خواهانه
توفیق فوق اجباری